اوضاع یوونتوس خوب نیست. یوونتوس حالا از 2 جام اول فصل هر دو را از دست داده است. مانند هر زمانی، بلافاصله پس از شکست انگشتهای اتهام به سمت عوامل مختلف دراز میشود و جای تعجب ندارد که با توجه به محبوبیت بیشتر دیگر عوامل، هواداران دیواری کوتاهتر از مائوریتزیو ساری پیدا نکنند. اما مشکل یوونتوس ریشه در گذشته دارد، مشکل اصلی یوونتوس به چند سال قبل بر میگردد.
برای ریشه یابی باید قدری به عقب بازگردیم. جایی که بازیکنان تیم پیر و پیرتر میشدند و آلگری در مقابل جوانسازی آن مقاومت میکرد. منتقدین تذکر میدادند که این تیم پیر در آینده مایهی گرفتاری یوونتوس خواهد شد اما سرمربی وقت با «این تنها جام و پیروزیست که ارزش دارد» پاسخ منتقدین را میداد و مدیران و هواداران که سخت مشغول جشن گرفتن اسکودتوهایشان بودند برای این انتقادات هیچ ترهای خرد نمیکردند. برای الگری هم که قرار نبود در آیندهی تیم حضور داشته باشد منطقی بود که چیزی جز قهرمانی مهم نباشد؛ اگر هم قرار بود تصمیماتش عوارضی داشته باشد، این عوارض گریبان کس دیگری را میگرفت نه او را.
وقتی خود آلگری به یوونتوس آمد، یک هستهی دفاعی قوی متشکل از کیلینی ― بونوچی ― بارتزالی و یک مربع افسانهای در خط میانی متشکل از پیرلو ― پوگبا ― مارکیزیو ― ویدال از کونته به ارث برد. در حالی که مهرههای کلیدی دیگری مانند لیششتاینر نیز برای او گذاشته شده بود که بتواند ایدههای خود را روی آنها پیاده کند، اما بعد از 5 سال حضور او در یوونتوس، هنگامی که یوونتوس را ترک کرد چه چیزی از خود برای سرمربی بعدی به یادگار گذاشت؟ دیبالایی که هافبک باکس تو باکس شده بود، روگانی و برناردسکیای که حالا اگر قسم هم بخورید که پیش از پیوستنشان به یوونتوس و آلگریزاسیون از بهترینهای لیگ بودند کسی حرفتان را باور نخواهد کرد، و یک مشت بازیکن سالمند مانند مانژوکیچ، کوادرادو، ماتوییدی، پیانیچ، خدیرا و غیره که یا دیگر به درد نمیخورند یا در بهترین حالت متاع نیمکت یک تیم دفاعی هستند. به جز امره جان و رودریگو بنتانکور آیا مهرهای به درد بخور از او برای مربی بعدی مانده بود؟ از آلگری مجموعهای از بازیکنانان به یادگار ماند که نمیتوان نام تیم را روی آنها گذاشت. مجموعهای بی هویت، شلخته و پیر که کار کردن با آنها دیگر برای خود مکس دیوانه هم سخت شده بود و نتایجش روزانه بدتر میشد.
حالا ما در آن آیندهای هستیم که سالها منتقدین ما را از آن ترسانده بودند. حالا ما میبینیم که عدم آینده نگری میتواند به چه چیزی منجر شود. مانند اتفاقی که در میلان هم افتاد. البته قطعا یوونتوس میلان نیست و توانایی اقتصادی بیشتر یوونتوس در نهایت مانع میلان شدن یوونتوس خواهد شد و لجاجت آلگری برای یوونتوس صرفا یک قدم رو به عقب و یک وقفه در مسیر رشد خواهد بود. یوونتوس مجبور شده لحظه بایستد و توقف کند و برای خود یک ترکیب نو، یک فلسفه نو و یک ظاهر نو درست کند. این وظیفه در دستان ساری قرار داده شده است. ساریای که شاید آن dna برنده یوونتوس را نداشته باشد اما هم از لحاظ نتیجه گیری در تیمهای قبلی خود کاملا موفق بوده و هم توانسته برای تیمهای فوق فلسفه فوتبالی ایجاد کند. نمونه واضح آن هم ناپولیای که شب گذشته یوونتوس را برد است که هر چند در زمان او از بردن جام عاجز بود اما از تیم ضعیف بنیتز به آنتی ― یووه و قطب دوم فوتبال ایتالیا تبدیل شد. مسئله دیگر بهبود انفرادی بازیکنان است. اتفاقی که برای بازیکنان زیادی رخ داده است. از پرورش بازیکنان ناشناختهای مانند مرتنس و کولیبالی گرفته تا کمک به افزایش کیفیت ستارههایی مانند هیگواین، همشیک و ادن هازارد. مسئلهای که بارها توسط بازیکنانی مانند دیبالا، دلیخت و بنتانکور هم تایید شده است.
به هر روی، یوونتوس پیر و پیرتر و نیاز به یک نسل سازی و کار زیربنایی مجدد کاملا احساس میشد. از دست دادن جام حذفی شاید موجب ناراحتی باشد، اما اگر نسل سازی و تغییر فلسفه با موفقیت انجام شود نه جام حذفی که کل جامهای فصل هم میتوانند فدایش شوند. اما این که ساری بتواند مانند چلسی و ناپولی این انتقال را با موفقیت به انجام برساند یا نه را تنها زمان میتواند قضاوت کند.